محل تبلیغات شما

الهه ی ناز



پشت دیوار شب، یه راهی داره که می ره یه راست، در خونه ی ستاره چهار قدم از ور دل آب که رد شی می بینی ماه شب چارده داره خورشید خانومو ابروشو برمی داره خورشید خانومو ابروشو برمی داره. بیا بریم اونجا که شباش. بوی تو باشه تو هواش باد که میاد رد شه بره بریزه سرت ستاره هاش بیا بریم اونجا که شباش. بوی تو باشه تو هواش. باد که میاد رد شه بره بریزه سرت ستاره هاش وقتی میای قشنگترین پیرهنتو تنت کن تاج سر سروریتو سرت کن چشماتو مست کن همه جا رو بشکن الا دل ساده و
با تو راه شمال. تاریک میشه آروم هوا. بسته میشه آروم چشات. شب و جنگل و بارون و باد بارون میاد بارون میاد بارونو دوس داره زیاد میکنه یواش اون چشاشو باز میگه بهم بزن کنار بزن کنار تو این هوا بریم زیر بارون یواش خیس بشه اون صورت ناز بهم بگه تا تهش میمونم باهات میمونه باهام امشب میخوام بمونم من تا صبح کنارت این دریا با تو چه حالی داره بارون بباره بارون بباره توام بخندی برا من دوباره بخونم برات نگات تو نگام چشاتم کنارم همه نگاه کنن به ما با اون دلبری
از دل افروز ترين روز جهان، خاطره اي با من هست. به شما ارزاني : سحري بود و هنوز، گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود . گل ياس، عشق در جان هوا ريخته بود . من به ديدار سحر مي رفتم نفسم با نفس ياس درآميخته بود . *** مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي ! بسراي اي دل شيدا، بسراي . اين دل افروزترين روز جهان را بنگر ! تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي ! آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم، روح درجسم جهان ريخته اند، شور و شوق تو برانگيخته اند، تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تواَم سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش. ای در ِ بگشوده بر خورشیدها در هجوم ِ ظلمتِ تردید ها با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست این دل تنگ من و این بار نور ؟. ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من. درد تاریکیست درد خواستن رفتن و بیهوده خود را کاستن سرنهادن بر سیه دل سینه ها سینه آلودن به چرک کینه ها در نوازش ، نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن زر نهادن در کف

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آبی آسمانی