ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تواَم سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش. ای در ِ بگشوده بر خورشیدها در هجوم ِ ظلمتِ تردید ها با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست این دل تنگ من و این بار نور ؟. ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من. درد تاریکیست درد خواستن رفتن و بیهوده خود را کاستن سرنهادن بر سیه دل سینه ها سینه آلودن به چرک کینه ها در نوازش ، نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن زر نهادن در کف آهنگی که امروز با بیدار شدن توو ذهنم بود...
یادت میاد همه شمال رفتنا و ...
تنها برای گفتن دوست داشتنت...
ای ,ها ,درد ,سینه ,ِ ,دل ,و بیهوده ,بیهوده خود ,رفتن و ,خواستن رفتن ,درد خواستن
درباره این سایت